مثل پروانه

ساخت وبلاگ
امروز از صبح علافم. دست و دلم به کار نمیره و بی خودی فقط هی سایتها رو باز میکنم و می چرخم. نه اینکه روز بدی باشه. نه اینکه چیزی شده باشه. نه اینکه خسته باشم. فقط انگار دلتنگم. فقط انگار دلتنگم و ناامید. فکر میکنم فایده ای نداره و این بی فایده بودن همه چیز، این جور نشدنها و..... چی بگم. بگذریم.از صبح ارباب رجوع های زیادی دارم که فقط مشورت میخوان. فقط میخوان بدونن چیکار کنن بهتره. کدوم راه به نفعشونه. کدوم راه قانونی.... راهنمایی شون می کنم. توی دلم میگم چه خوب. حداقل توی حیطه ی کاری می تونم به نظرات خودم اعتماد داشته باشم. می تونم خودم به خودم اعتماد کنم و بقیه هم بهم اعتماد کنن و نترسند از این اعتماد. می تونم مطمئن باشم که دارم راهنمایی ی درستی میکنم و مشکلی رو حل می کنم. خوبه چون در بقیه ی موارد زندگی، من همیشه در ترس و هراسم، با بی اعتمادی. با سردرگمی. با شک و تردید. دلم میخواد بنویسم. از چی؟ از ترسهام. کدوم ترسها. کدومو بگم. من آدم ترسویی ام. از خواب هام می ترسم. از بیداری هام می ترسم. از آینده می ترسم. از حالا می ترسم. اگر کمی اعتماد به نفس می داشتم، و کمی برنامه ریزی، و کمی اطمینان، شاید اینقدر نمی ترسیدم. من راه به جایی نمی برم. چرا؟ چون راه به جایی بردن صبوری و همت و ایمان و مقدار زیادی هم تلاش می طلبه و من انگار ساکن و ساکت و دورم. دور از صبوری. دور از همت. دور از ایمان. و مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totanhaao بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 10:31

یک روزهایی هم هست که... که نباشه بهتره.   که خودت هم نباشی بهتره روزهایی که سرده ، سرده و هیچ چیز گرمت نمیکنه. روزهایی که تاریکه روزهای خاکستری ی بیرحم که بازم مجبوری لبخند بزنی و کار کنی. + نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۵ساعت ۹:۵۰ ق.ظ  توسط غزل  |  مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totanhaao بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 19:14

شاید تو درست میگی. شاید من به همون بی معرفتی ای ام که تو میگی. شاید با رفتارم خودم خودمو زیر سوال می برم. شاید اینقدر منم منم دارم یک ذره هم انسان نیستم. تو راست میگی. می دونی، من خودمم گاهی از خودم می پرسم که من کی ام؟ چی ام؟ و چرا اینجوری هستم که تو میگی. منِ خودخواه، منِ ناجوانمرد، منِ بی معرفت.... راستش، یه روزم نشستم که خصلتهای خوبمو بنویسم خواستم بگم صبورم، دیدم نیستم، خواستم بگم مهربونم، دیدم نیستم. خواستم بگم صادق و وفادار و با شهامت و باعرضه ام... و دیدم نیستم. تو راست میگی. وقتی پای حساب کتاب به میان بیاد، وقتی خودت بشینی و حساب کنی که چی هستی، متوجه میشی که هیچی. یعنی علاوه بر اینکه روی محور مثبتها هیچی نیستی، روی محور منفی ها خیلی چیزایی!  امروز داشتم فکر می کردم که چرا میگن فلانی از دنیا رفت؟ و فکر کردم که دنیا کجاست؟ دنیا همینجاست. همینجایی که من هستم و زندگیم هست. از دنیا رفت یعنی چی؟ یعنی مثلا من یه چمدون جمع کنم و برم. کجا برم؟ به سفر زیر خاک. ولی کدوم چمدون؟ فکر کردم که من توی چمدون نامرئی ای که قراره باهاش از این دنیا برم چیا میتونم بذارم؟ چیا؟ و فکر کردم که آدم با آ مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : وجدان النقيب,وجدان,وجدانيات, نویسنده : totanhaao بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 18:06

چند صباحیه که حسابی حالم گرفته ست. نه اینکه از کسی ناراحت باشم. نه اینکه کسی رو مقصر بدونم و حتی نه اینکه خسته باشم. فقط دلم انزوا می خواد. انزوا و تنهایی. از همه دور بودن. سکوت کردن و فراموش شدن. حتی ترجیح میدم از بچه هامم دور باشم. سرو صداشون رو نشنوم. دعواهاشون رو، حرفاشون رو، نق زدنهاشون رو.... نشنوم. دلم میخواد تنها باشم. به همسری میگم اجازه بده چند ماه مرخصی بگیرم. می دونم که اگر همسری هم موافقت کنه چند ماه مرخصی غیر ممکنه. اداره برای یک روز و دو روز هم دبه در میاره چه برسه به چند ماااه. ولی همسری حتی محض خوش کردن دلمم نمیگه بگیر. ازش ناراحت نیستم. ولی دلم میخواد بهم بگه اگه دلت نمیخواد مجبور نیستی بری اداره. دلم یه جور حمایت ازش می خواد. یه جور حمایت اینجوری، ولی چه فایده. به هر حال من که مجبورم بیام اداره. کاش مجبور نبودم. کاش....خب، زندگی همینه دیگه. قرار که نیست همیشه همونجوری که ما میخواییم باشه. بازم خوبه. خداروشکر... مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : مپرس حال مرا روزگار یارم نیست,مپرس حال مرا,مپرس حال مرا روزگار يارم نيست, نویسنده : totanhaao بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 18:06

من به سوی تو می آیم. راهی می یابم و می آیم. بعد از هزاران سال پریشانی، یک روز بی گمان، چشم به دهان دل می دوزم و به هر جا که بگوید قدم می گذارم و می دانم که مرا به سمت تو رهنمون می شود. از آن نمی هراسم که بعد از قرنها با تو روبه رو شوم و نمی اندیشم که شاید تو شاخه ی نیلوفری باشی در شب  مهتاب و یا لبخندی بر لب کودکی در هنگامه ی بازی با بادبادکی سفید، و یا شکوفه ای کوچک از جنس ابر و آسمان. نمی هراسم که تو سرد و یخی باشی و از اندوه تیرماهی ی من بیزار. به این خواهم اندیشید که تو را خواهم یافت. به روی مهربانی های بی کرانت لبخند خواهم زد و تو بی شک مرا که از پس قرنها انتظار و جستجو تو را یافتم به مهر در آغوش خواهی گرفت، خداوار نوازشم خواهی کرد و دوستم خواهی داشت. تو تلاش هزاران ساله ام را به یاد خواهی آورد و با لبخند و مهربانی انبوه خستگی را از جسم و جانم خواهی سترد.می دانم. مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totanhaao بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 18:06

امروز دلم میخواد بگم خدایا شکرت. ازت ممنونم به خاطر همه ی محبت هایی که بهم داشتی. ازت ممنونم به خاطر همه ی داشته هام و همه ی نداشته هام. ممنونم به خاطر همه ی این روزهای آروم و بی سرو صدا و امن و شیرین. ممنونم به خاطر همه ی آرامشی که داریم و دارند. الحمدالله رب العالمین خدای قشنگم. مرسی که اینقدر مهربونی. مرسی که اینقدر خوبی. لطفا آرامش و مهربونی رو به همه ی قلبها حاکم کن و از این طریق بخواه که دنیا جای بهتری باشه.  آمین.خیلی وقتا یاد این جمله ی سعدی می افتم که: منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات. در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.واقعناااا، قرنها پیش حضرت سعدی این حرفای قشنگ رو گفته و چقدر هم زیبا، تا قرنها بعد هم این جملات همچنان تازه و نو و خواندنی خواهند بود و کهنه نخواهند شد. حالا فکر کن که همه هم اینا رو می دونستن اما این دونستن باعث نشده که بتونن اینقدر شیوا بیانش کنن. فقط سعدی تونست. اینه که میگن : چه حرفها که درونم نگفته می ماند، خوشا به حال شماها که شاعری بلدید.... حالا مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : الحمد لله,الحمد لله رب العالمين,الحمد لله على كل حال, نویسنده : totanhaao بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 18:06

یک سری رشته های تخصصی پزشکی هست که گاهی بهشون فکر میکنم. رشته های عجیبی هستن که اگه خودم نمی دیدم هیچوقت فکر نمی کردم یک همچین رشته هایی هم وجود داشته باشه. مثلا چی؟ مثلا فلانی متخصص درد هست. "درد"! اگه ایشون رو نمیدیدم فکر نمی کردم متخصص درد هم وجود داشته باشه. توی این شهر کوچیک ما متخصص درد از عجایبه. یعنیا خیلی دلم میخواد بدونم متخصص درد دقیقا چیکار میکنه. همکارا میگن مثلا اگه کف دستت یا هر جای دیگه ی بدنت اندازه یه دکمه ی فسقلی درد کنه ایشون می دونن که این درد مال چیه! الله واعلم! حتما می دونه دیگه. حتما همینه!  یا مثلا متخصص طب اورژانس. وقتی میری اورژانس پزشک کشیک دستور بستری میده، اون پزشکی که دستور بستری ی اورژانسی رو میده پزشک عمومیه ولی وقتی وارد اورژانس شدی و بستری شدی اونی که ویزیتت میکنه متخصص طب اورژانسه. باید رشته ی عجیبی باشه طب اورژانس. عجیب و مظلوم! آخه این متخصصین طفلک طب اورژانس نه می تونن مطب بزنن نه هیچی، تازه مردم هم به عنوان متخصص قبولشون ندارن چون توی اورژانس مستقر هستن مردم فکر میکنن پزشک عمومی ان! البته خیلی هم مهم نیست. چرا؟ چون به هر حال مردم همه رو به اسم د مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : دکترانه,قشنگیهای دکترانه,بازی دکترانه, نویسنده : totanhaao بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 18:06

میگفت یه دونه پسرم رو به خاطر چشمش بردم دکتر، سُرو مُر و گُنده، با حال خوب، با خوشدلی. معلوم شد که بین چشم و مغزش یه غده ست به این بزرگی! عمل شد، خونه م رو فروختم. پنجاه و هشت میلیون پول عملش شد، فقط تونستن نصفش رو بردارن. باید دوباره عمل بشه. یه چشمش بینایی نداره اون یکی هم حتما باید چشم بند بزنه توی نور لامپ نباشه، تلویزیون نبینه، درس نخونه.... بچه دبیرستانی که اینهمه امید داری بهش، یهو اینجوری بشه....  بغض کرده بود. میگفت اگه بیمه تکمیلی باشیم یه کم هزینه ش کمتر بشه، بارمالیش از رو دوشمون برداشته بشه....غصه م گرفت برای پدر و مادر خیلی سخته بچه ش مریض باشه و مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : غصة,غصه هم خواهد رفت,غصه نخور,غصه نخور مسافر,غصه نخور یاکریم,غصه هم میگذرد سهراب,غصه خوردن,غصه نخور عزیزم,غصه خوردن به انگلیسی,غصه نخور که سرنوشت, نویسنده : totanhaao بازدید : 32 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 7:18

قلب باید خیلی درخشان باشد. بدرخشد و نور بتاباند، بخندد و در آغوش بگیرد و مهر بورزد. قلب باید یک دنیا مهر و مهربانی را بپراکند و دنیاهای تیره و خاموش را روشن کند. دنیاهای تیره و غمگین را، که بسیارند.  قلب باید دوست داشته باشد، باید عاشق باشد، باید بی ریا و صادقانه و بی ادعا مهر بورزد و هیچگاه عشق را و دوستی را فراموش نکند. قلب که فراموش نکند روشن می شود. رنگ نوبرانه ی مهربانی می گیرد و دیواره هاش تمام با پرده های لطیف و درخشان شادمانی و رضایت زینت می یابد و بزرگ و وسیع می شود و بخشنده و مهربان و صبور و سبکبال و بی توقع و بی انتها مهر می پراکند و مهر می ورزد. مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totanhaao بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 4:48

    عزیزِ من، مرا چنین از خاطر می گذرد که عشق راهیست گسترده، که راه به آسمانها می برد و مسیرش پر است از شکوفه های رنگارنگ و جاودانه ی مهربانی و دوستی، هر کس قدم به این راه می گذارد لحظه هایش از تملک خودش خارج می شود و دلبر دلبرانه اش با تاجی از جنس لطیف نور و بهار بر سر، تمام جان و دل و زندگی اش را به تملک شیرین خود در می آورد و اجازه می دهد که تو در او ذوب شوی و خودش نیز در تو، تا تمامیتهایتان یکی شوند و من ها و تو هایتان به ما تبدیل شوند و آنجا هنوز اول جاده ی عاشقیست.   *خب دلم برای اینجور نوشتنام تنگ شده.... :)  مثل پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت مثل پروانه دنبال می کنید

برچسب : اول راهنمایی,اول راه,اول راهنمایی جدید,اول راهنمایی ریاضی,اول راهنمایی سوالات,اول راهنمایی عربی,اول راهنمایی علوم,اول راهنمایی انگلیسی,اول راهنمایی فارسی,اول راهنمایی زبان انگلیسی, نویسنده : totanhaao بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 14:17